سخن جناب استاندار در مورد اینکه سالانه حدود هفت هزار نفر
ازلرستان مهاجرت می کنند و به نوعی این دیار در اثر عدم اشتغال وتوسعه در
حال متروکه شدن است شاعران ادبیات فارسی را چنان به سوز وگداز افکند که
مهار قلم از دست دادند و چکامه ها وابیات آتشین سرودند واکنشی که تاکنون در
ایشان سابقی نداشت حتی پی از دیدن یار پریچهر و مهرخ وخوشگل موشگل!
جناب سعدی در همان جلسه بلند شد وباوجود خطرات امنیتی خطاب به مسئولین عربده زد:
ما را بود امید به خیر کسان / تورا خیر نیست (محض رضای خدا)شر مرسان!
همزمان چندین نفر دست و بازوی جناب شاطر عباس صبوحی را محکم
چسبیده بودند که از فرط غم اسیبی به خود نرساند و درهمان حال کف بر دهان
نعره میزد:
وقت آن شد که سر خویش، من از غم شکنم
آهی از دل کشم و حلقهٔ ماتم شکنم
گر مراد دل من را ندهد این گردون
همه اوضاع جهان، یکسره در هم شکنم
آهی از دل کشم و حلقهٔ ماتم شکنم
گر مراد دل من را ندهد این گردون
همه اوضاع جهان، یکسره در هم شکنم
با هزار زحمت جنابشان را نگه داشته بودیم که صائب تبریزی
ریسمانی از جیب مبارک خارج نمود و دور گردن پیچاند و در حالی که ابیاتی می
خواند ریسمان را فشار می داد!
عقده ای هرگز نکردم باز از بهر لرستان
در چمن بیکار چون دست چنار افتادهام
من که صائب کار یکرو کردهام با کاینات
در میان مردم عالم چه کار افتادهام؟
ایشان از اینکه کاری ازدستشان برای مان برنمیاد قصد خودکشی
داشتند که خوشبختانه بموقع دویدیم و جنابشان را زین انتحار و خودکشی
رهانیدیم!
هنوز یک دستمان گیر جناب صائب بود که بوی بنزین فضا را
عطراگین نمود آری جناب هوشنگ ابتهاج با یک بیست لیتری بنزین در یک دست و
فندک در دست دیگر رو به آسمان غمگینانه می سرود:
چه غریب ماندی ای لرستان /نه غمی نه غمگساری / نه درانتظار یاری / نه زیار انتظاری!
اگر چند صدم ثانیه دیر رسیده بودیم خدا می داند چه فاجعه ای رخ می داد...!
القصه اینکه مانده بودیم در این واویلا جلوی خودزنی کدام شاعر
را بگیریم که نوای غمگینی ما را به خود اورد خوب که نگریستیم جناب فتوت
بودایشان که خود غمناک عالم بود که درحالی که درکنجی پیاله سر می کشید
چنین می نالید:
بجز لر با دلم کس آشنا نیست
که هر جا میروم از من جدا نیست
که هر جا میروم از من جدا نیست
خدایا با که گویم از غم لر
که در عالم کسی بجز لر، غمخوار ما نیست .
که در عالم کسی بجز لر، غمخوار ما نیست .